پارادوکس يا ...
ــ زندگی يعنی لبخندی که تو از يک انسان هديه می گیری .
ــ چگونه ؟ وقتی اين روزها همه ی لبخندها را نقاب تصنع ، کريه می سازد .
ــ زندگی يعنی محبتی که به يک انسان هديه دهی .
ــ اين روزها مرز باريک بين عشق و هوس از بين رفته ، و ذرات متعفن هوس ، عشق را غريق خود ساخته اند .
ــ زندگی يعنی روييدن گل سرخ ، در باغچه ی عشق .
ــ اين روزها علف های هرز آنقدر زياد شده اند ، که گل ها مجالی برای روييدن نمی يابند .
ــ زندگی يعنی جيک جيک جوجه گنجشک گرسنه در لانه اش .
ــ اين روزها نه درختی برای لانه هست ، نه مادری برای زايش و نه صدايی برای جيک جيک . اگر هم باشد ، گربه های خيابان گرد را چه کسی از غذای لذيذشان محروم می کند ؟
ــ زيستن ما فرصتی برای زندگی کردن است .
ــ چرا نمی گويی زندگی کردن بهانه ای است برای نفس و هوس ما ؟
و الخ .............
هميشه خوش بينی و بدبينی را دو خصوصيت متضاد می دانند ، و واقع بينی مرزی بين آن دو محسوب می شود . ظاهرا واقعيت گاهی به سوی خصوصيت اول ، و گاهی به سوی خصوصيت دوم متمايل است اما حقيقت و باطن امر چيست ؟ شايد حقيقت ، همه ی اين ها باشد و هيچ کدام نباشد ؛ چرا که دنيای ما مجموعه ای از پارادوکس هاست و از آنجا که هر زيرمجموعه ای خصوصيات مجموعه ی مرجع را در خود حفظ می کند ، پس هر موجود اين دنيا ، به سان خود دنيا ، مجموعه ای از پارادوکس هاست . شايد هم اين موضوع اثباتی باشد برای نسبی بودن ذات و صفات ما ...